ON MY OWN

ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

تحلیلی بر کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورول

تحلیلی بر کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورل

(تمامی محتویات این مطلب حول محور داستان کتاب نامبرده است و لاغیر)

به مانند دیگران:

قلعه حیوانات کتابی است نام آشنا برای اهالی کتاب و حال آشنا برای اندیشمندان؛ که سر ستیز عجیبی با حکومت های دیکتاتوری دارد حال از هرگونه آن  که باشد، از پادشاهی تا پولوتاریا و مذهبی و همین نیز یکی از دلایل عدم چاپ مجدد آن در بسیاری از کشور های دنیا است.

در مدح و صنای این کتاب احتمالا چه کاغذهایی که سیاه نشده باشند و چه انسان های صاحب قلمی از ملیتهای مختلف بر آن نقد ننوشته باشند و این دست نوشته نیز که بیشتر به مانند نظریات شخصی یک انسان است که به مانند سایرین در این چراگاه مالامال از گوسفند، گاو، اسب و ... میچرد.

آنچه اصل است از دیده پنهان است:

قبل از پرداختن به اصل کتاب دوست دارم جمله ای را که همیشه تکرار میکنم و بر آن ایمان دارم بار دیگر بر سر زبان و قلمم بیاورم و آن این که اگر میخواهید دنیا را بهتر بشناسید؟ جهان را از دریچه ای نو بنگرید؟ بر حوادث و رویدادهای جهان فارغ آید و ماهیت ها را بهتر بشناسید و یا بدانید که چه میخواهید؟ و برای چه میخواهید؟ و چرا به دنبال تغییر هستید را، با خواندن رومان های بزرگ، زندگی نامه ها و کتاب های تاریخ همچون کاتب نامبرده، مسیح باز مصلوب و جزیره پنگوئن ها و… بدست خواهید آورد؛ و البته نه کتاب های رومان زردی که حال به مانند یک سرطان در کل جهان گیتی که همانند یک بیماری اپیدمی، مغزها را فاسد و عقل ها از آنچه هست و باید بدان مسلط بود و آگاه، منحرف میکند و زهن را تنها به دایره کوچک یک روابط عاطفی محدود میسازد. و یا کتاب های تاریخی که عدم اصل درج احساسات و بیطرفی در آن لحاظ نشده است درست به مانند کتاب های سرگذشتی که به منظور صلاح و مصلحت اندیشی آن طور نوشته شده است که نظر خواننده، ناشر و ... بوده و نه صرفا آنچه که به وقوع پیوسته است.

ناگفته نماند اخذ چنین سیاست های خود یکی از دلایل عدم مطالعه در جامعه ای رو به زوال است که در نهایت هدف و غایت اصلی آن هم همین است، کور بودن و ندیدن غافل از انکه گاهی باید برای دیدن کور بود. گرچه انسان های زیادی به سبب نابینایی قربانی شوند.

قلعه حیوانات:

قلعه حیوانات کتابی است برای خواننده، با درکی مصور به سبب آشنایی داستان وسیر تحولات آن با جهان پیرامون خویش، که هر سطر آن پیوند عمیقی با خود و آنچه در آن درگیر چیزی به نام زندگی است دارد. از پیاده روی بزرگی حکایت دارد که چگونه آرزوهای بشر برای رسیدن به آزادی و برابری به مانند سلاحی علیه دشمان به کار میآید و آنچنان نیرو در یکایک قلب و بازوان افراد انقلابی میدمد که هیچ کس را توان مقابله با آن نیست و همچنین از مسیر تکراری انقلاب های بیشماری که با خون بدست آمده و در آخر به خون خواهی مالکان انقلاب ختم میشود، حکایت دارد. آری پایانی برای شروع آغازی دیگر، درست به مانند سیبی از بالای درخت با فرو افتادن و مرگش راه را برای دیگران باز میکند. و براستی باید پرسید کدام یک مالکان انقلاب و خاک خانه جدید خوداند؟ مردم عقب رانده شده ای که جانشان را نثار آزادی کردند یا کسانی که در پشت دیگران شعار دادند و فردا به جهت جهل دانسته و یا ندانسته ی افراد فقیر و بدون اعتماد بنفس به جلو رانده میشوند تا شاه شوند و باز از بالا دستور دهند و در این بین تنها پادشاهان باشند و خاندان های آنان که عوض میشوند؟

متاسفانه به منظور این که کتاب برای خواننده کنجکاو تکراری و بدون طعم نشود سر این قابله بزرگ را برنمیداریم و میگذاریم تنها با بوی خوش این غذای همیشه آماده، سرمست باشد و تنها شاید هر از چند گاهی به ناخنک های بسیار کوچکی بسنده کردیم.

و در زمین نشانه های است برای آنان که می اندیشند:

در این کتاب بسیار به نیکی چهره دیکاتورها به تصویر کشیده شده است و این که چگونه این خوک ها با درایت، عقل ها را چنان زایع میکنند که دیگر شخص، حتی به آن چه دیده و حال میبیند تمیز قاعل نمیشود و یا از آنکه زشتی هم پس از اندی چنان عادت میشود که پا گذاشتن بر فرامین خود به تحریر درآورده شده و ریختن خون همنوعان خود دیگر جای تعجب ندارد و امری است طبیعی.  و یا از جریان های زیبا و اشعارهای حق طلبانه تا منحرف شدن آن توسط احمق های که بر سرکاراند و خود را برتر از دیگران میپندارند حکایت دارند و این مهم چه راحت با اعمال جبر و خشونت، این بازوی همیشه گی بزرگ سردمداران خشم و جنایت به دلیل نبود عقلانیت در جاهلیتشان بدان دستاویز خواهند شد درست به مانند وحوش که به دلیل عدم ناطق بودن دست به دامان زور خواهند شد انجام می پذیرد و یا با چرب زبانی گداگشنه های که بخاطر منافعات خود سخن وری مینمایند و چنان با کلمات بازی میکنند و پشت سر هم قطار، که گویی این سلطان نیست که اشتباه میکند بلکه این توی و عقل روبه زوال خودت و میلیون ها انسان همپندارت به دلیل باز نیاوردن خاطرات قدیم از حکام سابق یا عدم درک تو از جهان و آنچه که برای تو(مردم) مفید است، و بدتر از همه قبولاندن این که تو هیچ هستی و صلاح تو را دگران بهتر دانند که در نوع خود بسیار بدتر از هر نوع جنایتی است و میتوان گفت: بریدن سر با پنبه است؛ به سبب آنکه دیگر حتی پس از فروپاشی این چنین حکومت های که خشت اولش را همان ابتدا کج بنا نهاده اند؛ دیگر ملتی باقی نخواهد ماند تا آرزو، هدف و یا میلی برای حرکت رو به جلو داشته باشد و بی هویتی، عدم اعتماد به نفس، مستقیم یا غیر مستقیم باور به عدم ایجاد تغییر و محمدود شدن فکر تنها به چریدن و ریدن و کردن و اندی شب زنده داری به مانند قلندری بیکار، دیگر از خصایص توده مردم خواهد گشت و این خود سالها زمان خواهد برد تا نسلها از پی هم گذر کنند و دوباره خونی تازه در رگ این جامعه به خواب رفته دمیده شود. درست به مانند آنچه داستایوفسکی میگوید: انسان در سلولی با سقف کوتاه یا میمیرد و یا پس از آزادی نیز همچنان خم راه میرود، سلولی که قد کوتاهان در آن جولان خواهند داد برای قد بلندان قبرستان خواهد گشت و یا آنان نیز چنان خم میشوند که پس از آزادی دیگر توان قد راست کردن نخواهند داشت تثبیت خواهد شد. و یا همچنین خالی بودن نه تنها پشتت از حمایت ستم دیده گان به هنگام شکوه و شکایت بلکه زیر پایت خالی شدن و دادن عقلانیتت به گوسفندانی که پشت سر وراجان به صف ایستاده اند و هر آنچه را که این متخصصان فریب اذعان عمومی عرعر میکنند را با بع بع هایشان تاکید میکنند که این چون مهر سکوت و تاکیدی باشد بر قضایا، همه چیز را فیصله میدهند و سکوت ابلهانه دیگران از ترس ضبح شدن بدست دیکتاتوری که دیگر موجود نیست ولی بیم بازگشت آن هنوز در دل ها اعتماد را بر این رهبر فرزانه پا برجا نگه میدارد؛ ضبحی که گر شاه سابق هم نباشد شاه جدید از انجام آن ارعابی ندارد؛ خود قوزی است بر قوزهای دیگر، بیم از بازگشت رژیم های سابقی که حال بجز سلطان، دیگر از کسی بازگشتشان شنیده نمیشود، ترساندن جمعیت از فرداهای مجهول بی پادشاه و تصویر پردازی از خون های که باز ریخته خواهد شد و یا شهیدانی که در راه این انقلاب شکوهمند قربانی شده اند، همیشه بهانه خوبی برای لاپوشانی های مستبدانه خود، اراجیف و  عدم مدیریت و مشروعیت بخشیدن به خود و تمام آنچه که انجام میدهند است.و یا توجیه ضعف ها و شسکت ها با ساختن بت از دشمنان خیالی و گردن نهادن گناهان بر آنان و گردن زدن افراد خاطی همیشه برگی دیگر است برای انحراف اذهان عمومی از حقایق؛ همچنین به وضوح دیده میشود چگونه اربابان با در هپروت نگاه داشتن زیر دستان خود و عدم درک و سواد آنان از علوم مختلف قدم به قدم عرصه را بر بیچارگان و نادانان تنگ میکنند و جهل را پایه های محکمی برای خود میپندارند و چون این داستان داستان خیانت است و نیرنگ بار دیگر گویی میاموزد به ما که حتی در دمکرات ترین جریانات سیاسی هم باید نسبت به افراد با چنین پس زمینه های از قدرت طلبی و تعصب بی جا که این خود تنها مشتی از خروار وحشی گری و عدم مدنیت این کسان است، باید قبل از آنکه چون توده ای خطرناک و سرطانی شود برخورد قاطعانه و یا استبدادی کرد چرا که تنها کسانی قادر به تغییر خواهند بود که توانای قربانی کردن را داشته باشند و باید همیشه انتخاب کرد، قربانی کردن سر یک انسان جاهل یا شاهد بودن سرهای بیشماری که برروی نیزه ها روزی با دستور همان شخص خواهند رفت؟ برای شکست دادن یک هیولا باید توانست انسانیت را قربانی کرد چرا که این تنها آهن است که آهن را میبرد. و یا دست کم چنان فرهنگ را غنی و تعاریف زیبا در ذهن های مردم آفرید که هیچ کس را توان مقابله با آن نباشد. چرا که به نقل از وشو: انسان خوشبخت را هیچ وقت نمیتوان به جنگ برد و یا به بردگی گرفت. همچنین خواندن کاغذ پاره های از اعداد و ارقام بسیار درشت به هنگام بحران از سوی حکام که حاکی از جامعه ای رو به رشد و موفق دارد حال انکه دیگر احشام چنین میپسندند که بجای خوراندن اعداد کمی بیشتر به آنان غذا دهند تا بلکه برای کار سخت و مشقت بار و بی پایان فردا با شکم سیر بخوابند.

اما در این بین تنها قربانیان، وفادارترین اشخاص به انقلابی هستند که هنوز در عالم خود بر پاکی و راستی بودن آن حاضر به خوردن سوگند اند و تمام نیروی خود را وقف پیشبرد آن خواهند کرد بی آن که چرب زبانی بر آنان نازل شود خود را، خود فدای راهی میکنند با امید به تحقق یافتن رویاهای کوچکشان از بازنشستگی و رفاه پس از آن؛ تا دنیای دیگر با سیب های خوشمزه و قصرهای زیبا از زاغی که خود معتاد به الکل است. و در انتها جواب خدماتش با ضبح سر و فروش گوشت و پوستش برای پیش برد منافعات شخصی این مستبدان داده خواهد شد، بهای شاید به مقدار تنها چند بطری ویسکی.

 گرچه باید اضافه کرد که هیچ گاه نویسنده در فکر ناامید کردن دیگران نبوده و در ذهن مخاطب هیچگاه حرکت به سوی تغییر نه مورد سرزش قرار میگیرد و نه خواننده از آن نومید میشود.

سخن آخر:

گرچه شاید بتوان ساعت ها ساعت مشغول تحریر شد در وصف این کتاب اما هر آنچه را که از این دریای بیکران باقی مانده را بر خواننده های دیگر موکول خواهیم کرد و پیشاپیش از هر آنچه به اشتباه از کتاب استنباط شده است پوزش میطلبیم، در آخر میتوان گفت:  با خواندن هر سطر از این کتاب شما خود را نه تنها در یک قلعه حیوانات بلکه در قلعه های حیوانات بسیار متعددی خواهید دید و چه بسا پی ببرید در این پیاده روی بزرگ و بی انتها شما در چه نقشی هستد؟ الاغ؟ اسب؟ گوسفند و یا چه؟ گرچه خوک هم باشید باز در جایی زندگی میکنید به نام قلعه حیوانات

ساکو شجاعی

1397/4/24 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز