ON MY OWN

ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

حیوان ناطق

هیچ پرنده ای آزاد نمی شود از قفس، مگر خود بخواهد و بهایش را دهد؛ این تنها خواستن برای پرواز نیست که جنبنده ای را به آسمان می پراند؛ بلکه بها و راهیست که خواهد پیمود و در نهایت ایستادگی وی در برابر مشقات تا به هنگام پریدن حال فارغ از صعود یا سقوط است. و در این بین تقلید کورکورانه از پروانه ها و برابر ساختن خود با کبوترها نیز انسان را به پرواز در نخواهد آورد؛ این مهم، مصداق بارز بسیاریست که دربند رهای از مردسالاری تا جبر حکام که سعی در شکستن تابوها برای دست یابی به جهانی بهتر است را دارند.

به عنوان مثالی ساده پیرامون آنچه امروز برابری زن و مرد میخوانند: تنها زور و بازوی مرد به عنوان حافظ خانواده در برابر جهان پیرامون یکی از بزرگ ترین عامل به اسارت درآمدن زنان در تاریخ باستان و سپس رجوع به فرامین مختلف دینی، توسط مردمان، علل خصوص پیامبران مرد، و دادن رنگ و بوی فرا زمینی به ارضای حس خودخواهی و تملک پذیری مردانه که بخشی بزرگ از نیازهای حیوانی آن ها را در بر میگیرد و اطاعت کورکورانه زنان به همان دلیل آورده شده بالا (البته به صورت بسیار کلی) و... تنها عامل به اسارت در آمدن زن و محکوم نمودن زنانگی در جوامع دین سالار تا استفاده ابزاری از زنانگی زن در مجامع سکولار، علل خصوص امپرلیاسیزم نیست. و این خواست زن و تن دادن قلبی او به این جبر و طبیعی خواندن این مهم در بین مردمان خود وی است که از او پرنده ای بی بال، اما به ظاهر آزاد می سازد. که البته در جواب این مهم میتوان گفت که: تعاریف ما از آنچه امروز آن را میشناسیم خود مهندسی زندگیست که شالوده ای از تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و نوع ضمام داری حکامی است که به خورد مردمان داده شده است.

اما در این بین، برای من به مانند یک شهروند، بسیار عجیب است که چرا باید آنان که برای زنانگی زنانه میجنگند مدام در تقلای بی پایان، در جملات خبری و... خود، از واژه برابری زن و مرد استفاده کنند.

مگر چه چیز زن و مرد یکی است که قرار بر برابری بین این دو باشد؟

چرا باید حقوق زنانگی یک زن بر مبنای مردانگی مرد سنجیده شود؟

مگر متفاوت بودن زن از مرد که خود میتواند در بسیاری از جهات حقوق دیگری را بر آن یکی افزون کند چه ایرادی دارد مگر آن زمان که بر کسی جبر تحمیل نگردد؟

اساسا این چگونه تلاشی است برای رهای از قید مردسالاری اگر مقرر بر آن باشد که زن برابر مرد گردد؟

چرا در این مقایس مرتبا جنس مرد، ناخودآگاه بر زن می چربد و این زن است که باید به پای مرد رسد و نه مرد به پای زن؟

و در نهایت چگونه با محکوم کردن حیوانیت خود میتوان به کمال رسید؟

شاید در ابتدا بایستی تعریفی تازه از آزادی و سپس برابری و اساسا برابری با که و چرا دهیم؛ سپس همه آنچه را که امروز هستیم در هم بکوبیم.

البته از این نظر که در سیستم های دین سالار، مرد همه چیز است و زن نصف؛ این امریست طبیعی که زن برای جایگاهی که مرد در آن بیوته و غصب کرده که این صرفا به معنی متعلق به خود او باشد نیست، تلاش کند؛ که البته در این صورت شاید آن را، نه تلاش برای حقوق برابری بین زن و مرد بلکه، بایستی تلاش برای به کمال رسیدن بشریت در قالب حقوق انسانی، مبتنی بر احترام به انسانیت او خوانده شود.

اما در مجامع سکولار مبتنی بر حقوق برابر، چگونه است؛ که خود زنانگی زن توسط مدافعان فمینیستی محکوم می شود؟

از رنگ رژ لب تا کفش و تن پوش های پر زرق و برق و البته کیف های دستی شیک و گران قیمت. که صرف نظر از بحث اقتصادی و سودهای کلانی که حول محور علایق زن به جیب سکانداران کشورهای توسعه یافته میریزد و البته مهندسی شدن زندگی افرد در قالب های که حکام چون خود می پسندند؛ برای تثبیت و قدرت افروزی های خود، را اگر به کنار بگذاریم، آیا این خود همان زنانگی زن نیست؟

موجودی زیبا، مهربان و لطیفی که همیشه بدنبال بهتر دیده شدن و بهتر زیستن است نیست؟ چرا باید نوع پوشش زن همیشه اینگونه سنجیده شود که زیبایی که این زنان در این لباس ها تعریف میکنند؛ همانیست که مردها به آنان خورانده اند؟ حال از تن نمای تا ناز و عشوه های که البته مردان عاشق آنند. اما بخشی از غریزه مادینگی زن نیز هست.

انسان هر قدر هم که ناطق باشد؛ باز انسانیتش از همان راهی شروع می شود که سایر وحوش رفته اند و سپس در یک تنیده گی بی پایان با حیوانیت و انسانیت خود به کمال می رسد. شاید باید زنان خواهان رهای از این قید مردسالارانه، از دشمنی با آنچه که هستند دست بکشند، تا به برابری نه بلکه به انسانیت خود رسند. و این را یک صدا با هم آواز خوانند و به جای پرخاش به نوع پوشش خود به فیلم های پورنوگرافی مختلفی معترض شوند که در آن زن ابزاریست تنها برای ارگاسم مرد و بازی های جنسی که خاص مردانست و به شیوه ای بسیار سیستماتیک تعاریف جنسیتی را در ذهن مردمان عوض میکند و چه بسا که بسیاری نیز به سبب عدم توانای تطبیق خود با تعاریف تازه دچار مشکلات متعددی شده باشند و بسیاری از موارد دیگر که به شخصه به ندرت از فمنیست ها در این خصوص اعتراضی شنیده ام. و یادمان باشد فنمیست بودن به معنی دشمنی با مردانگی مرد نیست.

در حقیقت مردانگی مرد و زنانگی زن هردو به هم تنیده شده اند و رهای هیچ کدام از آن ها به تنهای کافی نیست. و شاید زن وقتی از این قفس طلای رها شود که مرد نیز همسو با آن از این تعاریفی که جامعه به آن ها خورانده است رهای یایند.

گرچه در انتها کوتاه باید گفت که: این به معنی تایید و یا انکار استفاده ابزاری از زن در مجامع امپریالیست نیست بلکه تنها تقاضا برای درک چیزی است که هستیم و آن این است که ما حیوانی ناطق هستیم و نه ناطقی حیوان و این دو باهم واژه انسان را می آفرینند.

                

                   و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

                   مگر رستگاری چیست جز همان بودن که بودن؟

                                                                               پارادوکس

ساکو شجاعی 1397/7/25


نظرات شما عزیزان:

پر پرواز
ساعت23:37---16 آبان 1397
تقلید کورکورانه از پروانه ها و برابر ساختن خود با کبوترها نیز انسان را به پرواز در نخواهد آورد!!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز