ON MY OWN

ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

خاطره سی کانیان با 80 نفر مهمان از شهر بناب

از متن قبلی خاطره صعود به قول قولاغ حرف های زیادی شنیدم...
اما نوشتن همانند خون در رگ فرشته مرگ، ادامه دارد...
روز جمعه قرار بر این بود بعد از مدتی چند پا به سی کانیان بگذارم. اما این بار نه تنها با کارزان یا انجمن کوهنوردان مهاباد، بلکه با کانون و به همراهی 80 نفر مهمان زن و مرد از شهر بناب که قبلا در جلسه هفتگی روز سه شنبه کانون کوهنوردان اوراز ذکر شده بود. صبح از خواب بیدار شدم و دست به وسایل از قبل آماده شده بردم و بی صدا با غروری کاذب و همیشگی از خانه به طرف پارک به حرکت افتادم.
در راه به خیلی چیزها فکر کردم و با خود از دنیای اطرافم سخن می گفتم. از تنهایی ها و رنج های مردم و بیش از همه به خودم که چه شد این گونه در چرخ عالم سردرگم مانده ام و...
هیچ چیز خاصی در محل ملاقات روی نداد بجز این که مدتی چند در پی انتظار کوهنوردان مهمان به انتظار در میان شلوغی، تنهایی به قدم زدن پرداختم.
آمدند، به صف شدیم، و مدتی درنگ تر از دفعه های پیش به سی کانیان رسیدیم. در راه شانس آشنایی با کسانی چون کاک هیوا و کمال که متاسفانه هنوز فامیلی آن ها را بلد نیستم داشتم. و خوشبختانه این آشنایی خالی از لطف نبود.
در این سفر برای اولین بار بعد از سال ها کمپ آقای توصفیان دایی مادرم را پیدا کردم و به دیدارش دلم شاد شد. هرچند غیر از آقای توصفیان کسان دیگر چون آقای محمد حسین زاده و سایر اعضای انجمن هم دیداری مختصر داشتم.
اما چیزیی که بیش از همه تعجب من را برانگیخت مراسم ازدواج دو زوج جوانی بود که به همراه دو زوج جوان کانون در سی کانیان حاضر به برپایی مراسم عروسی خود شدند و این را تا به چشم ندیدم هیچ وقت نمی توانستم باور کنم.
می گویند در هند رودی به اسم گنگ وجود دارد که در آن پیروان آیین های مختلف غسل می گیرند، اجساد عزیزان خود را در آن رها میسازند و یا خاک جسد سوخته شده را در آن میریزند و سپس از همان آب میخورند و به قول محسن مخمل باف گارگردان فریاد مورچه ها در یک لحظه حس مرگ و زندگی با هم آمیخته خواهد شد و حس غربی به شما خواهد داد.
و روزی هم در همین سی کانیان شخصی با نوزاش قطرات باران به کام مرگ کشانده شد و امروز پیوند دو زندگی تازه به هم گره خورد.
دیگر ماجراها درخور ذکر کردن نیست و حکایت ما هم در این جا به پایان خواهد رسید. اما صادقانه از همه شما عزیزانی که در این محفل شرکت کرده بودید یا نه؛ تقاضا دارم اگر جوهر قلم من به خطای ذهن پر مغشوشم به به اشتباه رفته است من را عفو کنید چه که هنوز صدای موزیک زیاد است و قلمم را در زیر نور چراغ ها گم کرده ام.

ساکو شجاعی

1393/11/10

 


نظرات شما عزیزان:

nastaran
ساعت14:28---26 شهريور 1394
Slm

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز