مکالمه
مرگ زندگی ساختگی که در آنی و تولد در چیزی که واقعا هستی. رها شدن از من و رسیدن به من دیگرم وپیدا کردن خودم زیر همه لباس های که این مردمان بر من کردند و آشتیم با جسمم، با خودم با آنچه که هستم
...
مرگ زندگی ساختگی که در آنی و تولد در چیزی که واقعا هستی. رها شدن از من و رسیدن به من دیگرم وپیدا کردن خودم زیر همه لباس های که این مردمان بر من کردند و آشتیم با جسمم، با خودم با آنچه که هستم
...
بهانه ای برای رها کردن خود از قفس تعصبات. و روشن شدن چشم ها به نور خیره کننده خورشید، میوه این گناه شیرین خواهد بود.
...
در این برهوت گم گشتەگی چیزی نیافتم جز آینەهای کە بە من خیرە شده بودند و تقلید آکارهای جسمی را کە متعلق به او بودم. درست به مانند چوپان و گلەی بیشماری که به دنبال چریدن و ریدن و کردن، آزادی را فدای اسارتی منجر به زبح مقدس سرهایشان سپری میکنند؛ سپری کردم همە آنچە را کە زندگی نامیدند و من نیز بە خود باختم وقتی دیدم همانم کە دیگران به آن غبطە میخورند.
و گرچە موجودی ازلی بودم اما خاطرەهایم، راه رفتن مَنِ فراغ بال خردسال را چنان بە خود سنگین و بعدها در خود دفن کردند کە چندی پس از تولد محکوم شدم به چشیدن دوبارەی مرگ ، گوی هیچگاه خدا هم نبودم.
و بە راستی طنز شیرینی نبود؛ بدل شدن ابلیس بە جای الله و نشستن خدا بر تخت شیطان از برای چیزی کە من رستگاری نامیدم بهر سرگرمی خود؛ وقتی همە دانستند این دو عروسک های خیمەشب بازیە، مَنِ بشر، چیزی بیش نبودند.
ساکو شجاعی
1397/10/19
آری سرورم همه ما
سرهای متحرکی هستیم که مقرر است
روزی بر پایه منبرت بریده شویم
...
به مانند بیوه ای که در روستای کوچکی از خانه خود به در آورده شد و همان ها که فعل بر هرزگی اش گذاشتند لباسانش را دریدند و در آتش ساختی خود سوزاندند آن جوهره ناپاک و سپس همه روستایان محکوم به حسرت ابدی یک بار هم آغوشی دیگر با او شدند.
...
خسته سر بر بالین خاک چە بی تابانە در تقلای معشوق خود گریه و زاری می کند و در طلب عشق می سوزد و چون گردی در آسمان به پرواز در می آید.
#ژیله_مو ی که تا همین چندی پیش همچون اسیری در بند, خارهای احاطه شده اش را با پتک خشم و نفرت میسوزاند و فراتر از مرزهای اسارتش زبانه می کشید, اکنون پس از آزادی در طلب عشق, آرام و خموش در خود می سوزد و درفش خونین صلح سرخ را علم کرده است.
و این همان جاودانگی است.
زمانی که آتش خود اشک می ریزد و به فراموشی سپرده میشود و آزادی همچنان یک رویای دست نیافتنی باقی میماند.
ساکو شجاعی
فروردین 97