ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

پرانتزی به وسعت زمین

ای کاش برای یک لحظه خدا در بین همه قوانینش یک پرانتز کوچک به وسعت زمین باز میکرد و در آن هیچ قانون نوشته شده و نانوشته ای وجود نداشت و در این پرانتز کوچک من و تو صرف نظر از همه چیز، لخت به دیدن هم می آمدیم، بی کلام بی حرف با لبانی به هم دوخته شده

فقط به چشمان هم نظاره میکردیم و هم را در اغوش میگرفتیم صدای نفس های گرممان آواز گوش های کرمان میشد و بوی عطر تنمان جهان را سر مست میکرد چشمان بدون پلکمان جز لختی تن هم چیزی نمیدیدن و در این پرانتز کوچک تا ابد به معاشقه میگذراندیم و خدا نیز چشم سکوت بر هم میگذاشت و جهانمان را به حال خود رها میکرد و من و تو چون خیر و شر در هم اغوشی ابدی به پرستش جسمان یک دیگر می پرداختیم.

خوش بود گر جهان با همه بزرگی اش تنها برای مدتی، تنها مدتی کوتاه چون آن وقت که در خواب به دنبال رویا میرویم، جهان مال ما بود و قوانینش را ما مینویشتیم؛ قوانینی که در آن هم آغوشی تو گناه نبود.

ساکو شجاعی 1397/6/29  


یک سال بگذشت و جهان را همانگونه کە بود دیدم

یک سال بگذشت و جهان را همان گونه که بود دیدم، باز غرق در خون و تکرار یک حقیقت جاودانه که دنیا تا دنیاست قوی ضعیف را میخورد و تنها آنچه که در نظرها شاید تغییر یافته باشد. مرتفع شدن ساختمان هایی است که ریشه در خاک و بیگانه با طبیعت بی پرواتر از بشر رو به سوی یار قد می کشند و چه بسا که روزی خود مقبره و یا خنجری باشند بر قلوب آدمی.
و حال که باز خود را نقطها ی بر سر خط میبینم تنها میتوانم اذعان کنم از هر آنچه که شد و روی داد و من نوشتم تنها چنین یاد گرفتم چون پیشینیانم هرچه بیشتر میروم میدانم که هیچ نمیدانم. براستی که دنیا بی شباهت به یک پیاده روی بزرگ و بیانتها نیست. همیشه و هردم هر آنقدر تند بروی و از کس و کسانی پیشی بگیری، باز کسان دیگری در جلو رویت خواهند بود و افسون، همین که به مقصد رسیدی باز از آن قافله که جا گذاشته بودی به جای میمانی.
آری داستان من داستان آن پیر ملایی است که خدا را در جرزهای دیوار مسجدش میکاوید و حال آن که وقتی بدو گفته شد کات و سات مرگت نزیک است سری به کوچه و خیابان ها زده و تازه فهمید که خدا را باید در چشمان سرمست دختران و پسران زیبا روی و دستان دختر بچه ها و پسر بچه های آواره بدید و مرتکب گناه شد و توبه کرد چرا که این راه شناخت خدایی است که بندگانش محکوم اند به گناهی که اثبات کننده آدمیت بشر و خدایی خدا است و تازه زانو زده و با تمام اعتقاداتش بگرید و از هیچی برای هیچ دیگریی عذر خواهی کند.
و براستی کدام اندرز و سخنان و حرف و منطق ها هستند که در مواجه با چشمان خیره کننده و سرشار از هوس دختران پری روی و خوش سیما توان مقابله داشته باشند؟ تو به من بگو، می گویند خدا زیباست

بنظرت خدا میتواند یک زن باشد؟ من که نمیدانم و در این صبح دیر هم حالی برای کاوشش ندارم. تنها دوست دارم برای کمدم که تنها طرفدار خودکار به خطا رفته ام است بنویسم که براستی موجب تسکین است و آرامشی وصف ناشدنی.
بگذار حال این گونه بگویم و خودکار را بی هیچ طرحی در ذهن و قلبم به هوای خود رها کرده و من به دنبالش چون بادبادکی کوچک و شکننده به پرواز درآیم بلی چندی است که به هوای یار قلب زشور تنهایی و حسرت یک دل سیر نظاره آن چشمان عمیقش، در آرامشی بی تابانه بی تابی می کند و تنها آنچه که از دستان و قلب من بر می آید نوشتن و حسرت روزهای گذشته است.

می گویند: روزی پیرمردی در بیابانی گرم و سوزان چنان از تشنگی جان به لب رسید که فریاد برآورد و از خدا یاری خواست و آنقدر فوش داد و ناله کرد و به گوه خوردن افتاد تاکه خداوند بر او رحم آورد و لیوان آبی بهشتی را بر دستانش فرود آورد. پیرمرد از شدت خوش حالی بی آن که خود بداند لیوان را از آب تهی کرد و این شد که آن پیر دیر نه از زور تشنگی بلکه از داغ دل حسرت اشتباهش جان داد و ماران و عقربها را با خون سیراب گردانید. و اما از تمام آن آبی که ریخته بود جنگلی وسیع به وجود آورد، درخت ها چنان شتابان ریشه در خاک به آسمان درآمدند که پرندگان را یاری رسیدن به آن نبود. تن سبز جنگل جسم لخت بیابان را پوشانید و بر لبان سوزازن و ترک خورده آن، آبشارها را جاری ساخت. اما هنوز آن مکانی که پیرمرد در آن جان داده بود بیابان بود و گرم و خشک.

ساکو شجاعی پائیز 94


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز